پیری برای جمعی سخن میراند،
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند....
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه
میدهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید
سلام
خوبی؟
زیبا بود. متاسفانه بیشتر ماها همینجوری هستیم و در گذشتمون زندگی میکنیم.
فعلا.
دلم گرفته....
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقد غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم
امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم
از این همه در به دری به لب رسیده جون من
* به داد من نمی رسه خدای آسمون من*
سلام پیشم بیای خوشحال میشم . [گل]
دلم گرفته....
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقد غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم
امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم
از این همه در به دری به لب رسیده جون من
* به داد من نمی رسه خدای آسمون من*
سلام پیشم بیای خوشحال میشم . [گل]
سلااااااااام:)
شنیده بودمش اینو:)
سلام. داستان قشنگی بود. ولی خب خنده با گریه و افسوس یکمی فرق داره.. به نظر من دست خودمون نیست.
سیلام داداشم چه ور ازین عجبا!!هه هه هه هول شدم
ببخشید منظورم اینه چه عجب از این ورا!!امتحانا تمومید!!؟
این پیره احیانا اسمش پاشا نبوده!!؟منم شعارم همینه!
سلام دوست مهربونم...______$$_________$$$
_____________________$$$$_______$$$___$$$$$
____________________$$$$$$_____$$$___$$$$$$$
___________________$$$_$$$$___$$$__$$$$____$
___________________$____$$$$_$$$$_$$$
_______________________$$$$$$$$$$$$$$
من آپمممممممم _______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
___________________$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$
..____________@ __$$____$$$$_$$$_$$$__$$$$$
_________€€€€€€€€$____$$$$___$$__$$$$___$$$
______€€€€€€€€€€€€€€__$$$_____$$___$$$____$$
____€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$$___$$$____$
___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$____$$$
__€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$_____$$$____$$
_€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€____ __$$$____$
€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€______$$$
$$$___$$$___$$$___$$$___$$$_____$$$
_°_____°______°_____°_____°_____ _$$$
_____________€__________________$$$
_____________€__________________$$$
زود بیااااااااااا ____€_________________$$$$
_دیرنکنی ها____€._______________$$$$$
____بدوووووو___€..____________ $$$$$$$$
____________€€€€€€€._..-♥*°*♥-.._ ~~~*°*~~~
~~~ _..-♥*°*♥-..~~~~ _..-♥*°*♥-.._
_..-♥*°*♥-..__..-♥*°*♥-.._
دلم تنگ است دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی ست
نمی دانم چرا در قلب من پاییر طولانی ست
سلام دوست خوبم
حکایت های زیبایی بود ... مخصوصا حکایت ( به من یاد بده) ... این واقعا مهمه که تو زندگی بتونی قانع باشی و هیچ چیز مادی نتونه تورو اسیر خودش کنه ... و در مورد حکایت (افسون تکراری) ... اگه می شد همیشه به جلو نگاه کرد و پیش رفت موفقیت در این کشور بی نهایت می شد و فکر نکنم دیگه کسی دچار بیماری افسردگی می شد ... !!؟؟
من به روزم دوست عزیز... باعث خوشحالی منه اگه بازم همراهیم کنی ... شاد و سربلند باشی .
بهاره [خداحافظ]
سلام دوست عزیز
حکایت های قشنگی بود .. خوشبخت ترین انسانها کسانی هستن که در زندگی قناعت رو پیشه خودشون می کنن و شادترین انسانها اونایی هستن که با گذشته شون کاری ندارن و فقط چشم به آینده می دوزن ...
من به روزم دوست خوبم ... باعث خوشحالی منه اگه بازم همراهیم کنی ... شاد و سربلند باشی .
بهاره [خداحافظ]
سلام وبلاگ خوبی داری حتما به دو وبلاگ منم سر بزن ونظر بده که بدونم اومدی خوشحال میشم موفق باشی